مه ما به این امرآگاهیم که یکی از سرمایههای مهم در هر جامعهای نیروی انسانی (یعنی نیروی ذهن و نوع عملکرد) افراد جامعه است. به طوری که میتوان گفت سعادت یک جامعه در گرو داشتن نیروی انسانی کارآمد و سالم است. چرا که نوع عملکرد افراد یک جامعه با سلامت آن جامعه ارتباط مستقیمی دارد. بنابر، این مهم هر جامعهای تلاش میکند افرادی را پرورش دهد که مجهز به یک سری مهارتها و تواناییهای بالا باشند و به خوبی بتوانند به هنگام برخورد با مسایل و موانع و شرایط دشوار به طرزی منطقی و عاقلانه پاسخگو باشند.
اما امروزه با توجه به اینکه نوع نیازها، خواستهها و تمایلات انسانها و همچنین ساختار و بافت زندگیها نسبت به دورههای گذشته تفییر پیدا کرده است و ما شاهد گستردگی اطلاعات در جهان امروز هستیم. همه و همه موجب آن شده است که ما بارها با موقعیتهایی مواجه شویم که استرسها و فشارهای روانی زیادی را تجربه کنیم. از طرفی دیگر همه ما در طول زندگی پر پیچ وخم خود با موانع بسیاری برخورد کردهایم که برای حل منطقی آنها نیازمند آن هستیم که مهارتهای خاصی را آموزش ببینیم. تا بتوانیم مسایل پیش آمده را یک به یک و به درستی حل کنیم و پشت سر بگذاریم.
تعریف مهارتهای زندگی
سازمان جهانی بهداشت مهارتهای زندگی را این گونه تعریف کرده است: توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونهای که فرد بتواند با چالشها و ضروریات زندگی روزمره کنار بیاید (1994، who)
به طور کلی مهارتهای زندگی تواناییهایی هستند که به ما کمک میکنند با تکیه بر آنها بر استرسها، فشارهای روانی، هیجانهای منفی (خشم، حسد، نفرت و ...) فایق آییم.
ضرورت آموزش مهارتهای زندگی
مسلماً همه ما با موقعیتهایی مواجه شدهایم که منجر به بروز عصبانیت در ما شدهاند. اما به دلیل آگاه نبودن به روشهای کنترل خشم و مدیریت صحیص آن؛ ضررهای جسمی و روانی فراوانی را متحمل شدهایم؛ و یا اینکه به دلیل ناتوانی در گفتن نه به خواستههای دیگران در روابط اجتماعی خودمان احساس راحتی نداریم؛ و اگر چه علیرغم تمایلات درونی خودمان درخواستهای دیگران را میپذیریم، اما از درون احساس نارضایتی میکنیم. ممکن است در برقراری یک ارتباط موثر دچار مشکل شویم و اکثر ارتباطات ما به دعوا، گریز و یا سازش از روی اجبار ختم شود؛ و یا اینکه استرسهای بیش از حد و غیر منطقی ما لطمات فراوانی به موقعیتهای خانوادگی و شغلی ما بزند. وعملکردمان بسیار کمتر از تواناییهای بالقوهمان ظاهر شود. همه مطالب گفته شده و اثرات و تبعاتی که میتوانند در زندگی شخصی و اجتماعی ما بر جای گذارند میتوانند دلایلی خوبی باشند بر اینکه خود را مجهز به مهارتهایی کنیم که بتوانیم مسائل پیش آمده را به درستی حل کنیم و احتمال خطرات فردی و اجتماعی را کاهش دهیم. زمانی که فردی اقدام به یادگیری این مهارتها میکند و سعی بر این دارد که با تمرین وتکرار هر چه بیشتر، آن را در وجود خود نهادینه کند و جزئی از منش شخصیت خود سازد نه تنها با این اتفاق مبارک موجب ارتقای سطح زندگی شخصی خود شده، بلکه میتواند در پیشرفت و ارتقای جامعه خود نیز سهمی بسزا داشته باشد. اما در این بین لازم است که بدانیم داشتن یک مهارت با علم به آن متفاوت است. برای مثال فردی با خواندن کتابی در زمینه شنا و اصول آن، علم به شنا پیدا میکند اما شنا کردن نمیآموزد.
به طور کلی مهارتهای زندگی تواناییهایی هستند که به ما کمک میکنند با تکیه بر آنها بر استرسها، فشارهای روانی، هیجانهای منفی (خشم، حسد، نفرت و ...) فایق آییم
بنابراین تنها علم به این مهارتها کافی نیست بلکه ما باید با تمرین و تکرار، شاهد نتایج رضایت بخش آنها در زندگی خود باشیم. تا بتوانیم زندگی مثبت و کارآمدی را در کنار دیگران تجربه کنیم. اما علاوه بر عوامل گفته شده، دلایل دیگری که ضرورت هر چه بیشتر این مهارتها را بر ما عیان میکند تحقیقات فراوانی است که توسط محققین در این راستا انجام گرفته است.
تحقیقات فراوان نشان دادهاند که بسیاری از مشکلات بهداشتی و اختلالهای روانی ریشههای روانی - اجتماعی دارند( از جمله پژوهش در مورد سوء مصرف مواد نشان داد که 3 عامل با سوء مصرف مواد در ارتباتطند: 1- عزت نفس پایین 2- ناتوانی در بیان احساسات 3- فقدان مهارتهای ارتباطی.(مک دونالد و همکاران).
با این وجود، با توجه به همه شواهد علمی همه ما میتوانیم با مجهز ساختن خود به این مهارتها پیشگیری در سطح اولیه را شروع کنیم و از بسیاری از آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد، رفتارهای بزهکارانه و اختلالهای روانی جلوگیری کنیم.
آسیه ملک دار